مدح و وفات حضرت ام البنین سلاماللهعلیها
شاعر : محسن عرب خالقی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
قالب شعر : مسمط
ای دلـت بـنـد امــیــر الـمـؤمـنـیـن رشـتـههـای چـادرت حـبل المـتین
مـادر مـاهـی و خـورشـیـد زمـین ای کـنــیــز فــاطــمـه؛ اُمُّ الـبـنـیـن
یـک ربـاعـی داشـتــه دیــوان تـو چــار گـل روئـیـده بـر دامـان تـو
چـارقُـل خـوانــدیـم در قــرآن تـو همسر شیری و خود شـیر آفـرین
مـثـل قــطـره آمـدی، دریــا شـدی خـاک بـودی، تـربت اعـلـی شدی
تـا کــنـیــز خــانــه زهــرا شــدی خـانـهات شـد قـبـلـه عـرش بـرین
ای به روح تـو ســلام اهـل بـیـت عــارفـی تـو بـر مـقـام اهـل بـیت
بــچـههـای تــو غــلام اهـل بـیـت ای غـلام خـانــهات روح الامـیـن
تو همه تن بودى و جان شد عـلی در کـویـر تـشـنـه باران شد عـلی
تو شـدی قـاری و قـرآن شد عـلی ای مـفــاتـیـح الـجـنـان بـیقــریـن
آنـکـه حـکـم صـبـر از الله داشـت پیش چشمت سر درون چاه داشت
نیمه شبها روضهای کوتاه داشت: پیش چشمم خورد زهرا بر زمین
وقت رفـتن پـیـش چـشـم زیـنـبـین گـفـتهای عباس را، ای نـور عـین
بـر نـمـیگـردی مـدیـنه بیحـسین جـان تـو جـان امــام مـن، هـمـیـن
حــال آورده بـشـیــر از ره خـبـر کــاروان عــشــق آمــد از ســفــر
نه سـتـاره مــانـده دیـگـر نه قـمر آه ای اُمُّ الــبـــنـیــن بــیبــنــیــن
بـنـد قـلـب دخـتـر زهـرا گـسـست تـا کــنـار عـلــقــمـه افـتــاد دسـت
با عمودی فـرق عـباست شکـست خورد با صورت زمین آن مه جبین
تـا عـلـمـدار حـرم از حــال رفـت یوسف زهـرا سـوی گـودال رفت
دست دشـمن جانب خـلخـال رفت حـمـله کردند از یسار و از یمـین
روز، سینهزن شد و شب گریه کرد شـمر تا خـنـدیـد زینب گـریه کرد
نعل میرقصید و مرکب گریه کرد اسب شه آمد به خـیـمه شرمگـین
تـو نـبـودی خـیـمـه را آتـش زدند عــشـق را در کـربـلا آتـش زدنـد
بــچـههـا را بـیصـدا آتـش زدنــد سوخت آن شب قلب ختم المرسلین
خـوب شد مـادر نـبـودی، ناگهـان سـرخ شد از خـشم چـشـم آسـمان
تـا کـه در گــودال آمــد ســاربـان خــاتـم آل عــبــا شـد بـی نـگــیـن
خوب شد مادر نبودی، سر شکست در حـرم گهـواره اصغـر شکست
بعد سـقا حـرمت معـجـر شکـست راهــی بــازار شـد پــرده نـشـیـن
|